این Beater Camry زندگی من را نجات داد

مقالات خودرویی
این Beater Camry زندگی من را نجات داددر سال 1989، تویوتا 255252 کمری تولید کرد که قوی‌ترین سال فروش آن از زمان معرفی این مدل در سال 1983 بود. یکی از ربع میلیونی که در آن سال فروخته شد، میلیونمین کمری بود که وارد جاده‌ها شد. یکی دیگر از آن 255252 کمری بود که جان من را نجات داد. خدا را شکر برای اقتصاد حباب ژاپنی ناجی من نسل دوم V20 کمری بود. V20 که در سال 1987 معرفی شد، اوج تسلط مهندسی تویوتا را نشان می‌داد که ثمره‌ای از اقتصاد حبابی ژاپن است. این وسیله نقلیه مهمی برای این شرکت بود، اولین تویوتای مونتاژ شده در آمریکا، که در ماموریتی دوگانه برای فرار از تعرفه واردات دوران ریگان و پس گرفتن سهم بازار از آکورد ساخت هوندا در اوهایو فرستاده شد. در نتیجه، تویوتا برای ساخت V20 کمری، صدها میلیون دلار برای توسعه آن هزینه کرد. محصول نهایی آن را منعکس می کرد. این اولین کمری بود که با V-6 ارائه شد - عمدتاً برای جذب آمریکایی‌های تشنه‌ی جابجایی. منتقدان پیشرانه قوی، سواری سازگار و کابین آرام خودرو را تحسین کردند. حتی مدل پایه کمری - مانند مدل من، با شیشه‌های میل لنگ و سپرهای رنگ‌نشده‌اش - دارای یک چهار سیلندر 2.0 لیتری دو بادامک 16 سوپاپ با تزریق الکترونیکی سوخت است. این دستگاه به دلیل قدرتمند بودن (115 اسب بخار) و نرم بودن آن در مقایسه با نمونه های هم عصر خود مورد ستایش قرار گرفت. نمی‌توانستم بگویم که این ستایش خوب است یا نه، زیرا وقتی کمری خود را خریدم، به سختی اجرا شد. یک شات در بازسازی زندگی من با این حال، این واقعیت که کمری من هنوز در حال اجرا بود، گواهی بر ساعت‌های مهندسی صرف شده برای آن بود. کیلومتر شمار کمری من حدود 167000 مایل را نشان می داد - کمتر از 5000 مایل در سال، عملاً به آرامی استفاده می شود - اما یک نگاه به ماشین حکایت از یک زندگی بسیار سخت داشت. دهه‌ها قرار گرفتن در معرض نمک جاده، سوراخ‌های زنگ‌زدگی‌ای را در هر دو گلگیر جلویی ایجاد کرده بود، و رنگ از روی هر پانل افقی آفتاب بی‌رحم تابستانی در بالای صحرا محو شده بود. هیچکدام از درهای عقب از داخل باز نشدند و استریو خاموش بود. شکافی از سر تا سر شیشه جلو کشیده شد. تمام سطوح روی و داخل ماشین در خاک ریز جمع شده بود، گویی هر روز در یک صحنه رالی سافاری رانده شده بود. چهار بادامک خطی با کمترین اعتراض شروع به کار کرد و با واکنش معکوس گاه به گاه بیکار شد، اما شتاب بسیار زیاد بود، زیرا آسیاب به شدت زیر بار گرفتار شده بود. من به سختی توانستم از تپه به سمت خانه ام بروم و به خانه ام برسم. وقتی کمری من بالاخره به سرعت بالا رفت، عملکرد خیلی بهتری نداشت. اگزوز قبل از صدا خفه کن قطع شد و موتور در سرعت های بزرگراه به طرز دردناکی فرو رفت. گیربکس چهار سرعته اتوماتیک در 1-2 تعویض دنده به قدری ضربه زد که در حین تست درایو، کمربند ایمنی کبودی روی من ایجاد شد. هر دو محور جلو مانند سیکادا زیر چرخش سخت می‌چرخیدند. هر چهار شوک منفجر یا نزدیک به آن بود. حداقل یکی از ترمزهای جلو به وضوح به نشانگرهای سایش پایین بود. سوار بر لاستیک های زمستانی تقریباً طاس میخ شده بود. تمام فصول پشتیبان در صندوق عقب با کد تاریخ 09s کدگذاری شدند. با این حال، تهویه مطبوع همچنان کار می کرد. جلو پنجره با حروف صابون نوشته شده بود "600.00 دلار OBO" و من پول نقد را به طور کامل پرداخت کردم. احتمالاً گران بود، اما من اهمیتی نمی‌دادم. این اولین ماشین (نیمه) قابل رانندگی بود که در نزدیک به یک سال داشتم، و یکی از آنها به بازسازی زندگی ام کمک کرد. من آن را ارزشمند دانستم. چگونه زندگی خود را تخریب کنیم (گام به گام) این در یک نقطه برای من غیر قابل تصور بود. من زمانی به طور سنتی موفق بودم، با یک شغل در ناسا، یک تویوتا سوپرای کلاسیک که در خانه ای در حومه شهر پارک شده بود، و یک رابطه دگرجنسگرای پایدار. تصویری اساسی از موفقیت آمریکا. سپس همه گیری شیوع پیدا کرد و متوجه شدم که خوشحال نیستم. ریست رو روی زندگیم زدم سوپرا را فروختم، کار ناسا را ​​رها کردم، یک خودرونویس شدم، جنسیتم را تغییر دادم، مدتی در یک ون زندگی کردم و - مکرراً و مکرر - به سمت غرب به کوه‌ها رفتم تا به دنبال آنچه می‌خواستم باشم. با هر حرکت بین ایالتی زندگی ام را بیشتر و بیشتر کاهش می دادم، تا اینکه هر بار چیزی جز وسایل ضروری و حمل گربه در جعبه نداشتم. این برنده شدن برای چندین سال ادامه یافت، و در حالی که من یک حرفه جدید ساختم و آنچه را که از زندگی می خواستم کشف کردم، کار طاقت فرسا بود. من از سرعت دیوانه کننده لذت بردم، تا زمانی که این کار را نکردم. در نهایت، من از کارم خسته شدم و از زندگی به عنوان یک زن ترنس در فضای اجتماعی و سیاسی که روز به روز بدتر می‌شد، بیزار شدم. فرصت حرکت یک بار دیگر خود را نشان داد. به نظر می رسید بهترین فرصتی است که باید دوباره جمع شوم، جایم را پیدا کنم و آرام بگیرم. یک حرکت دیگر، و من خودم را در سالمون، آیداهو یافتم. سالمون، آیداهو، پاپ. 3,112 سالمون، آیداهو با 3112 ساکن و دو چراغ راهنمایی بزرگترین شهر در شهرستان لمهی است. از مرکز شهر دو ساعت طول می‌کشد تا نزدیک‌ترین رمپ بین ایالتی را ببینید، و معروف‌ترین تجارت شهر کلاه‌های گاوچران سفارشی می‌فروشد. به طور خلاصه، ماهی قزل آلا «بورب» نیست. این یک شهر مرزی عمیقا مذهبی است که در میان کوه ها قرار گرفته است، شهری که به نوعی توانسته از دوران مدرن جان سالم به در ببرد. ساکت است، محافظه کار است، و به شدت دور است. من بیشتر اوقات در سالمون تنها بودم، زیرا شریک زندگی من - که در خانه اش زندگی می کردم - خلبانی بود که هفته ها را دور از خانه گذراند. یک دوره طولانی فریلنسری خشک باعث شد که من به سختی پول کافی برای خرید مواد غذایی داشته باشم. کار بدنی در شهر حداقل، فصلی و دشوار بود. قانونگذار آیداهو چندین لایحه ضد ترنس پیشنهاد کرد که زندگی من را بسیار چالش برانگیزتر می کرد. تنهایی و بی حوصلگی من را فراگرفت. من هشت ماه دوام آوردم تا اینکه بالاخره از حالت انتخاب خارج شدم و کم کم دیوانه شدم. ماهی قزل آلا داشت مرا می کشت. مجبور بودم بروم بیرون. کمری در مقابل آنتروپی هدف اصلی من برای تویوتای 35 ساله کاهش آسیب های زمان بود. من یک راهروی شن و یک کیت ابزار 100 تکه Craftsman در اختیار داشتم، بنابراین با چیزی شروع کردم که احساس می کردم قابل کنترل بود. من با لاستیک های نو شروع کردم، یک ضرورت ایمنی. دوشاخه ها، سیم ها، سیالات و یک توزیع کننده جدید در مرحله بعدی قرار گرفتند. من برخی از مشکلات دور آرام موتور را برطرف کردم. آخرین مولفه ای که در واقع به آن اجازه می داد از باتلاق شدن جلوگیری کند، یک فیلتر هوای جدید بود. نمونه اصلی اساساً جامد با خاک بود. بعد از اینکه آن را تعویض کردم، کمری در نهایت از چراغ های توقف بدون پاشش جدا شد. بعدی ترمزهای جلو بود. تا آنجا که من از وضعیت پیچ و مهره های نگهدارنده کولیس روی توپی (و خود روتورها) متوجه شدم، هیچ کس هرگز روتورها را جایگزین نکرده بود. کنار گذاشتن آنها پس از چند دهه به معنای واقعی کلمه، یک پروژه دو ساعته را به یک پروژه دوازده ساعته تبدیل کرد، همانطور که هر پیچ و مهره ای مبارزه می کرد. در نهایت ترمزها را شکست دادم، محورهای CV را دوباره چرب کردم و Seafoam را از مخزن گاز عبور دادم. تصمیم گرفتم برای یک سفر طولانی‌تر جرات کنم تا ببینم کمری می‌تواند از سالمون خارج شود یا خیر. تست درایو وحشتناک بود، زیرا به هر سمتی که از خانه می رفتم، به سرعت سیگنال سلولی و شانه های امن من تمام می شد. از هر جهت بزرگراه های دره ای دو بانده بود. اگر ماشین بمیرد، به یک رهگذر صمیمی نیاز دارم، و وقتی شما یک زن ترنس در روستایی آیداهو هستید، رهگذران دوستانه به سختی پیدا می شوند. من حدود یک ساعت رانندگی کردم و ترسم هرگز محقق نشد. بدون هیچ مشکلی به خانه برگشتم. کمری آنتروپی را شکست داده بود. در حال حاضر. پیشگامان غرب با گذشت هفته‌ها، سفرهای یک‌روزه به شهرهای ارواح دورتر و دورتر را به جان خریدم و نقشه‌ای برای ترک آیداهو تنظیم کردم. من چند قرارداد نویسندگی بسته بودم و تعدادی از آثار هنری را فروختم. این کار برای من پول نقد کافی برای مدتی باقی گذاشت تا به تنهایی زنده بمانم. هدفم این بود که حتی بیشتر از غرب، برای آخرین بار، به سیاتل فرار کنم. من در آنجا بیش از هر جای دیگر روی زمین دوستان داشتم. من در آنجا به عنوان یک زن ترنس بیشتر از هر جای دیگری در آمریکا احساس امنیت می کنم. این آخرین بهترین شانس من بود. قصد داشتم کمری را پر از وسایلم ببندم و روی کاناپه های سیاتل تصادف کنم تا جایی برای زندگی پیدا کنم. در این مرحله، من دو صد مایل را با تویوتا در دوهای آزمایشی طی کرده بودم، اما رانندگی به سیاتل به طور کامل کلاس دیگری از سفر بود، یک دستکش 614 مایلی از میان دو مسیر کوهستانی پرپیچ و خم قبل از جسارت در برخی از کوهستانی ترین کوه های آمریکا. بین ایالتی من نسبتاً به کمری اطمینان داشتم، اما مطمئن نبودم که در زندگی ام به آن اعتماد دارم. متاسفانه چاره ای جز اعتماد نداشتم. هر چه دیرتر در پاییز منتظر بمانم، احتمال اینکه در گردنه های کوهستانی با کولاک مواجه شوم بیشتر می شود. سه ماه بعد از خریدم، با مجسمه ای از الهه یونانی مورد علاقه ام که به داشبوردش چسبانده شده بود، یک هدفون تکی که The Mountain Goats را منفجر می کرد، و همه چیز ارزشمندی که در صندوق عقب و صندلی های عقب ماشین داشتم، عازم سیاتل شدم. سیاتل یا نیم تنه برای آخرین بار به آیداهو خوش آمدید رانندگی از ماهی سالمون به سیاتل، ویژگی عجیبی دارد. ابتدا به سمت شمال حرکت کرده و از طریق Lost Trail Pass - مرز کوهستانی بین مونتانا و آیداهو - رانندگی کرده و وارد مونتانا می شوید. پس از مایل‌های بیشتر حکاکی دره دره‌ای دو خطه، به میسولا، MT رسیدید، جایی که سوار I-90 West می‌شوید. از آنجا، رانندگی می‌کنید تا زمانی که به پانل آیداهو برخورد کنید، و یک بار دیگر، از کنار تابلویی می‌گذرید که روی آن نوشته شده بود به آیداهو خوش آمدید، 200 مایل تا خروجتان از آیداهو. برای عکس ایستادم. این آخرین باری بود که برای مدت بسیار بسیار طولانی وارد این حالت شدم. درست پایین جاده، آهی کشیدم و از کنار تابلویی رد شدم که روی آن به واشنگتن خوش آمدید. من خودم را برای نبرد با کمری در آن 614 مایل آماده کرده بودم، اما این سفر در واقع بسیار خسته کننده بود. حدود ساعت نه صبح شروع کردم و غروب آفتاب به سیاتل زدم و در راه سه بار برای بنزین توقف کردم. دوازده ساعت پس از اینکه سالمون را ترک کردم، به سیاتل رسیدم، روی چرخ کمری غلتیدم و گریه کردم. بدترین ماشینی که یک دختر می تواند بخواهد کمری دیگر هرگز به درستی کار نکرد. روز بعد به ملاقات یکی از دوستانم رفتم و تویوتا قبل از اینکه دوباره مشکل کندوپاش خود را ایجاد کند سه مایل آن را طی کرد. کمری را به سختی لنگان لنگان به محل اقامتم برگشتم. من داخل موتور فرو رفتم و فقط مشکل را بدتر کردم - کمری دیگر برای من روشن نشد. من یک سنسور موقعیت دریچه گاز جدید، فیلترهای تازه را امتحان کردم، از هر اینچ مایل شیلنگ های خلاء عبور کردم. هیچی کار نکرد با نشستن ماشین هفته ها گذشت. من به آپارتمانی در یک خط اتوبوس خوب در قلب سیاتل نقل مکان کردم. من که نمی خواستم پول بیشتری به کمری بریزم، ماشینی که اکنون به سختی به آن نیاز داشتم، آن را به یکی از دوستان نیازمند دادم. زندگی من به اوج خود ادامه داد، ابتدا با کار آزاد پردرآمدتر، سپس با کار دائمی در این سایت. کمری کمتر خوش شانس بود. آخرین باری که شنیدم، بعد از اینکه یک جریان سنج هوای تازه ریزش را برطرف کرد، ماشین خط ترمز و رادیاتور را منفجر کرد، سپس مشکلات جدی در ECU ایجاد شد. به زباله دانی می رود، زیرا فراتر از صرفه جویی است. کمری، صادقانه بگویم، بدترین ماشینی بود که امیدوارم داشته باشم. من آنقدر پیچ و مهره های زنگ زده اش را چرخانده ام تا 100 عمر دوام بیاورد. من هرگز تکه‌های فوم زرد خرد شده را از روی آن صندلی‌های پوسیده از دامنم پاک نمی‌کنم. به هر حال دلم برایش تنگ خواهد شد. اعتقاد من این است که بهترین خودروهایی که تا کنون ساخته شده اند، هدف مشخصی دارند: آنها یک هدف واحد در ذهن دارند و آن را به خوبی انجام می دهند. یکی از 255252 کمری که در سال 1989 ساخته شد یک هدف واحد داشت و آن نجات جان من بود. این کار را کاملاً خوب انجام داد. برای آن، من همیشه سپاسگزار خواهم بود. گالری: مدل پایه تویوتا کمری 1989 اتومبیل‌های بیشتری که آمریکا را دوست داریم شکست خوردند کامارو راندن NA Miata در سال 2024 ثابت می‌کند که چرا هنوز هم پادشاه رودسترهای مقرون به صرفه است

سوال یا نظری دارید؟

name
email
کد را وارد کنید: *
عکس خوانده نمی‌شود
جستجو
منوی اصلی
پشتیبانی

شما میتوانید از طریق چت آنلاین و یا تماس تلفنی بصورت رایگان از کارشناسان ما مشاوره بگیرید

تمامی درخواست های مشاوره در مجموعه خودروشاپ ازطریق تکمیل و ارسال فرم مربوط به درخواست شما می باشد.

پس از آن کارشناس مربوطه با شما تماس می گیرد.

دستیار هوشمند - آنلاین

سلام
من دستیار هوشمنده خودرو شاپ هستم

میتوانم به تمام سوالات شما در مورد انواع خودرو ها پاسخ بدهم
و یا در مورد بخش های مختلف وب سایت شما را راهنمایی کنم

 logo اپلیکیشن خودرو شاپ